امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۲۱۸: رفتی از پیش من و نقش تو از پیش نرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رفتی از پیش من و نقش تو از پیش نرفت کیست کو دید به رخسار تو وز خویش نرفت تا ترا دیدم، کم رفت خیالت ز دلم کم چه باشد که خود خاطر من خویش نرفت هیچ گاهی به سوی بند نیایی، آری هیچ کاری به مراد دل درویش نرفت شب کنی وعده و فردات ز خاطر برود از تو این ناز و فراموشی و فرویش نرفت بی سبب نیست گذرهای خیالت بر من بی سبب گرگ مکابر به سوی میش نرفت تیر مژگان ترا جستن دلها کیش است عالمی کشته شد و تیر تو از کیش نرفت من رسوا شده را خودکش و مفگن به رقیب که بدین روز کسی پیش بداندیش نرفت دل به مرهم چه گذاریم که بر یاد لبت هیچ وقتی دل ما را نمک از ریش نرفت خسروا، تن زن و بنشین پس کار خود، از آنک جگرت خون شد و کار دلت از پیش نرفت امیر خسرو دهلوی