امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۲۰۹: بی رخت از پا فتادم، بی لبت رفتم ز دست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی رخت از پا فتادم، بی لبت رفتم ز دست قدر گل بلبل شناسد، قدر باده می پرست زاهد، از بدنامیم دیگر مترسان، زانکه من گر برآرم نام نیکو، پیش بدنامان بد است آشنایی در وجود جوهر فردم نماند مشکل ما هست اکنون زان دهان نیست هست سوی چشمانش مبینید، ای رقیبان، زینهار غارت دین می کنند آن کافر نیم مست حلقه های زلف ترکان بوالعجب دام بلاست هر که افتاد اندر آن دام از گرفتاری برست در میان ما و تو حایل نباشد بحر و کوه رهروان را کی بود اندیشه از بالا و پست از وجود خاکی من گر چه گردی خاسته ست عاقبت خواهد به آب دیده در کویت نشست گر به قدت سرفرازی می کند طوبی به خلد روز حشر از رشک خواهم شاخ های او شکست همچو خسرو کی رهد از بند خویش و هر دو کون هر که دل در حلقه زنجیر گیسویی نبست امیر خسرو دهلوی