امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۹۸: یار دل برداشت وز رنج دل ما غم نداشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یار دل برداشت وز رنج دل ما غم نداشت زهره ام کرد آب و تیمار من در هم نداشت گریه ها کردم که خون شد سنگ خارا را جگر سنگدل یارم که چشمش قطره زان نم نداشت ماجرای درد خود بر روی او صد بار پیش یک به یک گفتیم و او را ذره ای زان غم نداشت دی برون رفتم فغانها کردم و بگریستم بود او در خواب مستی و غم عالم نداشت دوش بیخود بوده ام در بستر غم تا به چاشت همچنان می سوخت شمع و دیده من دم نداشت ای که گویی خوشدلی، یارب، همین در عهد ما گشت پنهان یا کسی خود از بنی آدم نداشت صبر خود یکبارگی زانگونه از ما برگذشت هیچ گه گویی که با ما آشنایی هم نداشت دیر زی، ای عشق کز اقبال تو پاینده بود این متاع انده و غم، هیچ چیزی کم نداشت این دل خسرو که از عشق جوانان پخته شد همچنان خون ماند کز شیرین لبی مرهم نداشت امیر خسرو دهلوی