سلطان باهو
غزل های باهو
غزل 6: آمد خیالی در دلم ، این خرقه را برهم زنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آمد خیالی در دلم ، این خرقه را برهم زنم تسبیح را ویران کنم، سجاده را برهم زنم چوب عصا برهم زنم، دلق صفاء پاره کنم فارغ ز خود بینی شوم این خانه را برهم زنم من خویش را صحرا برم، خود را ز خود فارغ کنم از بهر این خون را خورم، کین نفس را گردن زنم جامی ز خمخانه برم، آن را یقین من میخورم فارغ ز دنیا دین شوم، آتش باین عالم زنم با دوست خود مفتون شوم ، امروز چون مجنون شوم تنها بهامون میروم، با بیخودی دم همزنم چون خود نمائی در منم، طاقت نیارد این دلم بیمار جان باتن شدم، با کوس رحلت همزنم بایار بایاری شدم، پی دوست دلداری روم زینجا زتن تنخها روم، هاهوی غوغا همزنم سلطان باهو