امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۶۹: بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبها
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبها کنون هم هست شب، لیکن سیاه از دود یاربها خوش آن شبهاکه پیشش بودمی گه مست و گه سرخوش جهانم می شود تاریک چون یاد آرم آن شبها همی کردم حدیث ابرو و مژگان او هر دم چو طفلان سوره نون والقلم خوانان به مکتبها چه باشد گر شبی پرسد که در شبهای تنهایی غریبی زیر دیوارش چگونه می کند شبها بیا، ای جان هر قالب که تا زنده شوند از سر به کویت عاشقان کز جان تهی کردند قالبها اگر چه دل بدزدیدی و جان، اینک نگر حالم چه نیکو آمد آن خنده، درین دیده ازان لبها مرنج از بهر جان، خسرو، اگر چه می کشد یارت که باشد خوبرویان را بسی زین گونه مذهبها امیر خسرو دهلوی