امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۴۱: جان بر لب است عاشق بخت آزمای را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان بر لب است عاشق بخت آزمای را دستورییی به خنده لب جانفزای را خون مرا بریز و زخونابه وا رهان خیریست، این بکن ز برای خدای را گفتی به مهر و مه نگر و ترک من بگوی این رو که داد مهر و مه خودنمای را؟ زان شوخ چون وفا طلبم من که بر درش هرگز ز ننگ می نگرد این گدای را واگشتی، ای صبا، چو بر آن کوی بگذری آسیب بر چه می زنی آن بوسه جای را مطرب، بزن رهی و مبین زهد من، از آنک بر سبحه منست شرف چنگ و نای را نازک مگوی ساعد خوبان که خرد کرد چندین هزار بازوی زورآزمای را ای دوست، عشق چون همه چشم است و گوش نیست چه جای پند خسرو شوریده رای را امیر خسرو دهلوی