امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۲۷: خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا گر سرم در سر سودات رود نیست عجب سر سودای تو دارم غم سر نیست مرا ز آب دیده که به صد خون دلش پروردم هیچ حاصل به جز از خون جگر نیست مرا بی رخت اشک همی بارم و گل می کارم غیر از این کار کنون کار دگر نیست مرا محنت زلف تو تا یافت ظفر بر دل من بر مراد دل خود هیچ ظفر نیست مرا بر سر زلف تو زانروی ظفر ممکن نیست که تواناییی چون باد سحر نیست مرا دل پروانه صفت گر چه پر و بال بسوخت همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مرا غم آن شمع که در سوز چنان بی خبرم که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا تا که آمد رخ زیبات به چشم خسرو بر گل و لاله کنون میل نظر نیست مرا امیر خسرو دهلوی