عباس صبوحی
غزلیات
تشنگی: بر سر مژگان یار من مزن انگشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر سر مژگان یار من مزن انگشت آدم عاقل به نیشتر نزند مشت پرده چو باد صبا ز روی تو برداشت ریخت به خاک آبروی آتش زرتشت پیش لبت جان سپردم و به که گویم بر لب آب حیات، تشنگیم کشت پشت مرا اگر غمت شکست، عجب نیست بار فراق تو، کوه را شکند پشت خون مرا چشم جادوی تو نمی ریخت از پی قتلم لبت به شیر زد انگشت مغبچگان، پای از نشاط بکوبید دختر رز می رود به حجلهٔ چرخشت کافر و مؤمن چو روی خوب تو بینند آن به کلیسا و این به کعبه کند پشت دشمن اگر می کُشد، به دوست توان گفت با که توان گفت اینکه: دوست مرا کُشت؟ آب حیاتش تراود از بن ناخن آنکه لبت را نشان دهد به سر انگشت کام، صبوحی نبرد از لب لعلت تا که به خون جگر چو غنچه نیاغشت عباس صبوحی