عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۸۴۹: ترسا بچهایم افکند از زهد به ترسایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ترسا بچه ایم افکند از زهد به ترسایی اکنون من و زناری در دیر به تنهایی دی زاهد دین بودم سجاده نشین بودم ز ارباب یقین بودم سر دفتر دانایی امروز دگر هستم دردی کشم و مستم در بتکده بنشستم دین داده به ترسایی نه محرم ایمانم نه کفر همی دانم نه اینم و نه آنم تن داده به رسوایی دوش از غم فکر و دین یعنی که نه آن نه این بنشسته بدم غمگین شوریده و سودایی ناگه ز درون جان در داد ندا جانان کای عاشق سرگردان تا چند ز رعنایی روزی دو سه گر از ما گشتی تو چنین تنها باز آی سوی دریا تو گوهر دریایی پس گفت در این معنی نه کفر نه دین اولی برتو شو ازین دعوی گر سوختهٔ مایی هرچند که پر دردی کی محرم ما گردی فانی شو اگر مردی تا محرم ما آیی عطار چه دانی تو وین قصه چه خوانی تو گر هیچ نمانی تو اینجا شوی آنجایی عطار نیشابوری