امیر معزی
قصاید
شمارهٔ ۱۰۶: بتی کاو نسبت از نوشاد دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بتی کاو نسبت از نوشاد دارد دلم هر ساعت از نو، شاد دارد به روی خویش کوی و برزن من چو لعبت خانهٔ نوشاد دارد به صورت هست نیکوتر ز شیرین مرا عاشق تر از فرهاد دارد بر آن بت هست مادر زاد عشقم که این بت حسن مادر زاد دارد رخ او هست چون بغداد و چشمم نشان دجلهٔ بغداد دارد به سرخی چهرهٔ او ارغوان است به گرد ارغوان شمشاد دارد به نرمی سینهٔ او پرنیان است به زیر پرنیان پولاد دارد بر آن عاشق نیارد کرد بیداد که او مهر امیر راد دارد معین دولت سلطان عادل که طبع پاک و دست راد دارد سپهداری که اندر لشکر خویش هزاران گرد چون کشواد دارد به رای پاک خویش آزادگان را ز بند روزگار آزاد دارد به رزم اندر ز سهم هیبت خویش همه فولاد دشمن لاد دارد بدان ماند که تیغ آب رنگش فروغ آزر خرّاد دارد چو کفّار از تف دوزخ مخالف ز تَفّ تیغ او فریاد دارد زمانه سال عمر هر تنی را اگر هفتاد اگر هشتاد دارد ولیکن سال عمر دادبک را صد و هفتاد ره هفتاد دارد امیرا خانهٔ مجد و مروت ز عقل و عدل تو بنیاد دارد کسی کاو دین و داد و دانش آموخت دل و طبع تو را استاد دارد زعدل و جود نوشِروان و حاتم هر آنکس کاو حدیثی یاد دارد کجا عدل تو و جود تو بیند حدیث هر دو یکسر باد دارد همه ساله معزی در مدیحت قلم چون حکم تو نَفّاذ دارد ز شعر آورد نزد تو عروسی که از اقبال تو داماد دارد همیشه تا هوا سردی و گرمی ز ماه بهمن و خرداد دارد بنای عمر تو آباد داراد که عمرت دین و ملک آباد دارد امیر معزی