عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۵۵۲: بجز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمیدانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بجز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمی دانم که شادی در همه عالم ازین خوشتر نمی دانم گر از عشقت برون آیم به ما و من فرو نایم ولیکن ما و من گفتن به عشقت در نمی دانم ز بس کاندر ره عشق تو از پای آمدم تا سر چنان بی پا و سرگشتم که پای از سر نمی دانم به هر راهی که دانستم فرو رفتم به بوی تو کنون عاجز فرو ماندم رهی دیگر نمی دانم به هشیاری می از ساغر جدا کردن توانستم کنون از غایت مستی می از ساغر نمی دانم به مسجد بتگر از بت باز می دانستم و اکنون درین خمخانهٔ رندان بت از بتگر نمی دانم چو شد محرم ز یک دریا همه نامی که دانستم درین دریای بی نامی دو نام آور نمی دانم یکی را چون نمی دانم سه چون دانم که از مستی یکی راه و یکی رهرو یکی رهبر نمی دانم کسی کاندر نمکسار اوفتد گم گردد اندر وی من این دریای پر شور از نمک کمتر نمی دانم دل عطار انگشتی سیه رو بود و این ساعت ز برق عشق آن دلبر به جز اخگر نمی دانم عطار نیشابوری