عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۵۲۸: چون من ز همه عالم ترسا بچهای دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون من ز همه عالم ترسا بچه ای دارم دانم که ز ترسایی هرگز نبود عارم تا زلف چو زنارش دیدم به کنار مه پیوسته میان خود بربسته به زنارم تا از شکن زلفش شد کشف مرا صد سر برخاست ز پیش دل اقرارم و انکارم هر لحظه به رغم من در زلف دهد تابی با تاب چنان زلفی من تاب نمی آرم چون از سر هر مویش صد فتنه فرو بارد از هر مژه طوفانی چون ابر فروبارم آن رفت که می آمد از دست مرا کاری اکنون چو سر زلفش، از دست بشد کارم هر شب ز فراق او چون شمع همی سوزم واو بر صفت شمعی هر روز کشد زارم گفتم به جز از عشوه چیزی نفروشی تو بفروخت جهان بر من زیرا که خریدارم نه در صف درویشی شایستهٔ آن ماهم نه در ره ترسایی اهلیت او دارم نه مرد مناجاتم نه رند خراباتم نه محرم محرابم نه در خور خمارم نه مؤمن توحیدم نه مشرک تقلیدم نه منکر تحقیقم نه واقف اسرارم از بس که چو کرم قز بر خویش تنم پرده پیوسته چو کردم قز در پردهٔ پندارم از زحمت عطارم بندی است قوی در ره کو کس که کند فارغ از زحمت عطارم عطار نیشابوری