عبادی مروزی
مناقب الصوفیه
فصل سوم: در خردههای ایشان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بدان که متصوفه را الفاظ است و دقیقه ها در سخن و خرده ها در احوال که هر غافلی بدان واقف نشود، و آن از کتاب و سنت بیرون نیست. هر چه موافق شرع نباشد هر کس که آن کند مخطی بود و کسی که موافق بود حق تعالی وی را نگاه دارد و ایشان توفیق از حضرت یافته اند. پس در حمایت حفظ او باشند. اول آنکه در میان جماعتی یک کس را دستار بیفتد جمله موافقت کنند، و اگر کسی جامه را پاره کند آن را به ادب خرقه کنند، و از آن هر کسی پاره ای بر جامه دوزند سبب یگانگی در میان ایشان. و مدار این بر حدیث است، «قال رسول اللّه ‑ﷺ‑ المؤمنون کنفس واحدة، و قال ‑علیه الصلوة والسلام‑ المؤمن للمؤمن کالبینان یشد بعضه بعضاً.» دیگر آنکه یکدیگر را اخی خوانند، به لفظ «برادر» خطاب کند. و این «را» از کتاب و سنت دلایل است. اما از کتاب، «قال اللّه تعالی: انما المؤمنون اخوة». و اما از سنت، آنکه رسول ‑ﷺ‑ چون آخر الزمانیان را یاد کرد گفت: «واشوقا الی لقاء اخوانی». انبیاء سابق را به لفظ «برادر» یاد کرده است، چنانکه در حدیث بنای گرمابه گفت: «بناها اخی سلیمان». و در حدیث مراج می گوید: جبرئیل ‑ﷷ مرا به آسمانها برد. پیغامبرانی که در آسمانها بودند چون عیسی و ادریس ‑ﷷ‑ می گفتند «مرحباً بالاخ الصالح» و مرا برادر خواندند. پس لفظ «اخی» اسمی است که رسول ‑ﷺ‑ انبیا را بدین نام خوانده است و انبیا ‑ﷷ‑ او را بدین نام خوانده اند. یاد کرد متصوفه از اینجا است. دیگر آنکه ترکی از یکی در وجود آید چون خواهند که باز گویند به مقدم خود رجوع کنند. همه در پیش او به حرمت بنشینند تا هر چه مصلحت بود آن مقدم بگوید و همه بپذیرند و هیچ اعتراض نکنند. و بناءٍ این بدان است که صحابه ‑رضوان اللّه علیهم‑ نزدیک رسول ‑ﷺ‑ در آمدندی، و به حرمت بنشستندی و هیچ کس اعتراض و اقتراح نکردی. منتظر بودندی تا او چه فرماید. آنچه فرمودی قبلهٔ خود ساختندی و گفته اند: «الشیخ فی قومه کالنبی فی امته». رجوع متصوفه به مشایخ چون رجوع صحابه است به رسول ﷺ. دیگرچون در خانقاهی روند گویند باید که مسافر دست راست خالی دارد. بناءٍ این بر آن است که رسولﷺ ‑ فرمود که مسلمانی به مسلمانی رسد که دست راست او بگیرد که هیچ دو مسلمان به هم نرسند که دست یک دیگر نگیرند، الا که حق تعالی بر هر دو رحمت کند. از ان روی دست راست به وقت رفتن در خانقاه تهی دارند تا این سنت ازیشان فوت نشود و از آن محروم نمانند. دیگر آنکه چون مرید را در سماع وقت خوش شود، سنت آن است که پیش مقدم خود رود و روی در پای او بمالد، و این شکر نعمت است که هیچ نیست برابر هدایت و هیچ شکر نیست کاملتر از سجود. و مبتدی را راه جز بر هدایت حق تعالی نیست به واسطهٔ منتهی. پس هر گه مبتدی را حالتی تازه شود در سماع آن حالت فتوح است و فتوح نعمت بود از حق تعالی، و این نعمت بدان مبتدی به واسطهٔ شفقت و تربیت پیر رسیده باشد. چون این نعمت بدو رسد شکر برو واجب باشد. و یک شکر که در وی دو حق گزارده شود آن کس که پیش مقدم خود روی بر زمین نهد تا حرمت و شکر در آن یک سجود حاصل آید: سجود شکر حق تعالی و حرمت پیر. و این اصلی عظیم است در طریقت. انکار درین از جهل باشد از آنکه عزیز کاری بود که در فعلی دو فایده حاصل آید. بریدهٔ سلمی ‑رضی اللّه عنه‑ روایت کند که اعرابی به نزدیک رسول ‑ﷺ‑ درآمد و گفت یا رسول اللّه دستوری ده تا روی بر پای تو نهم. دستوری داد. او روی بر پای رسول نهاد. پس درین خرده هم سنت باز یافتیم و هم حرمت. و دیگر آنکه هر که از میان جمع غایب شود حدیث او نکنند که رسول ‑ﷺ‑ گفته است: «ذکر الغایب غیبة»، و رسول ‑علیه الصلوة والسلام‑ از غیبت نهی کرده است. و حق ‑سبحانه و تعالی‑ می فرماید: «ایحب احدکم ان یأکل لخم اخیه میتاً فکر هتموه.» و دیگر آنکه اختیار ایشان سفره بوده است که هرگز خوان ننهند که رسول‑ﷺ‑پیوسته سفره نهاده است و از خوان نهی کرده است. دیگر آنکه چون سفره بنهند تا نخست «بسم اللّه» نگویند دست بر آن نبرند. بناءٍ آن بدین اصل است که حق ‑ سبحانه و تعالی‑ می فرماید: «ولا تأکلو ممالم یذکر اسم اللّه علیه، و رسول را‑ﷺ‑ چنان بودی که چون طعام پیش نهادند دست فراز نکردی تا نخست دعا نگفتی. دیگر چون بر سفره نشینند سر در پیش افگنند، و طریق حرمت سپرند. اصل این آن است که ابوهریره ‑رضی اللّه عنه‑ روایت کند از رسول ‑ﷺ‑گفت: هیچ کس از شما مباد که تتبع لقمهٔ برادری کند که نباید که او شرم دارد، و این صاحب نظر را وبال حاصل آید. دیگر آنکه یکی از ایشان اگر به طعام محتاج بود چون به طعام رسد، اگر محتاجی دیگر بیند، به ترک آن بگوید و ایثار کند. امیرالمؤمنین علی ‑رضی اللّه عنه‑ مدت سه روز در خانهٔ او هیچ طعام نبود، روز سوم دو سه قرص به دست آوردند و جمع شدند تا به کار برند. درویشی به در حجره آمد و طعام طلب کرد. آن قرصها بروی ایثار کردند. جبرئیل ‑ﷺ‑ درحال این آیت آورد: «و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة». ایشان به امید دریافت این ثنا پیوسته راه ایثار سپردند. دیگر آنکه چون دعوت روند به وقت سفره میزبان را دعا گویند و آن را انکار نشاید کرد که ابوهریره ‑رضی اللّه عنه‑ روایت کند که رسول ‑ﷺ‑ هر گه که نزدیک کسی در رفتی چون طعام پیش آورندی دعا گفتی، و دعا این بودی که آمدن ملایکه به خانهٔ تو متصل بادا، و طعام توقوت صالحان باد. لفظ حدیث دعا این است که: «اکل طعامکم الابرار، وصلت علیکم الملائکة.» و دیگر آنکه به آخر سفره شیرینی آورند، «قال النبی ‑ ﷺ‑ ان فی بطن ابن آدم زاویه لایلوها الا الحلاوة:» دیگر چون به جایی روند گویند: «لایتفرقون الاعن دواق». وقتی جماعتی نزدیک رسول ‑ﷺ‑ در آمدند. چون خواستند که بیرون شوند رسول ‑ﷺ‑ گفت صبر کنید تا چیزی بیارند که هر کس لقمه ای به کار برید. و نیز روایت کنند که رسول ‑ﷺ‑ هر گه که به خانهٔ یکی از صحابه درشدی گفتی هیچ طعامی هست که بیارید؟ آنچه بودی بیاوردندی، و اگر گفتندی: چیزی نیست، برخاستی و بیرون آمدی. دیگر آنکه هیچ کس ازیشان طعام تنها نخورد که رسول‑ﷺ‑ گفتند «شر الناس اکل وحده». دیگر آنکه هر فتوحی که باشد هم در روز خرج کنند و هیچ چیز فردا را ننهند. گویند: «المعلوم شوم». وقتی رسول ‑ﷺ‑ به خانهٔ بلال در رفت. قرصی دید آنجا نهاده. گفت ای بلال این چیست؟ گفت یا رسول اللّه فردا را نهاده ام. گفت خرج کن که در خزانهٔ خدای تعالی نقصان راه نیابد. دیگر آنکه چون نقاری ایشان را پیش آید بعد از استغفار شیرینی آوردند. بناءٍ این بر آن است که چون کسی را از صحابه با دیگری وحشتی شدی به نزدیک رسولﷺ آمدندی. چون از نقار برخاستندی در حجره خرما طلب کردندی. آنچه بودی بیاوردندی. رسول ‑ﷺ‑ بر صحابه تفرقه کردی. دیگر آنکه خادم خانقاه آنچه فتوح باشد نخست پیش جمع آرد. اگر چیزی زیادت آید به خانه برد. اصل این حدیث از آن است که امیرالمؤمنین علی ‑رضی اللّه عنه‑ روایت کرد که رسول‑ﷺ‑وقتی چیزی در حجره آورد. فاطمه ‑رضی اللّه عنها‑ گفت مرا بده. گفت به تو ندهم و اصحاب صفه بیرون گرسنه می باشند. نخست آنجا برم. آنچه زیادت باشد پیش تو باز آرم. دیگر کسی در میان جمع تفرقه می کند، نصیب خود به آخر نهد. مدار این بر آن است که رسول ‑ﷺ‑ در آن سفر که آب اندک بود دست در آن قدح نهاد و از میان انگشتان وی آب روان گشت. جملهٔ صحابه آب خوردند. او بماند و ابوبکر ‑رضی اللّه عنه‑ گفت یا رسول اللّه تو باز خور! گفت «ساقی القوم آخر هم شرباً.» دیگر چون جایی در روند گویند ما حضر بیارید که تکلف شرط نیست. یکی از صحابه روایت کند که نزدیک سلمان در رفتم. نان و ماهی پیش آورد و گفت ما حضر این بود، که رسول ‑ﷺ‑ نهی فرموده است از تکلف که: «انا و اتقیاءٍ امتی البر امن التکلف.». و دیگر خرده ها باشد ایشان را که اصل آن رست باز آید، لیکن ذکر آن کتاب را از فایده بار دارد. عبادی مروزی