عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۴۰۸: هر که سر رشتهٔ تو یابد باز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر که سر رشتهٔ تو یابد باز درش از سوزنی کنند فراز عاشق تو کسی بود که چو شمع نفسی می زند به سوز و گداز باز خندد چو گل به شکرانه گر سر او جدا کنند به گاز آنکه بر جان خویش می لرزد کی تواند چو شمع شد جان باز تا که خوف و رجات می ماند هست نام تو در جریدهٔ ناز چون نه خوفت بماند و نه رجا برهی هم ز زنار و هم ز نیاز هست این راه بی نهایت دور توی بر توی بر مثال پیاز هر حقیقت که توی اول داشت در دوم توی هست عین مجاز ره چنین است و پیش هر قدمی صد هزاران هزار شیب و فراز با لبی تشنه و دلی پر خون خلق کونین مانده در تک و تاز از فنایی که چارهٔ تو فناست توشهٔ این ره دراز بساز تا که باقی است از تو یک سر موی سر مویی به عشق سر مفراز گرچه هستی تو مرد پرده شناس نیست از پردهٔ تو این آواز پرده بر خود مدر که در دو جهان کس درین پرده نیست پرده نواز گر بسی مایه داری آخر کار حیرت و عجز را کنی انباز نیست هر مرغ مرغ این انجیر نیست هر باز باز این پرواز مگسی بیش نیستی به وجود بو که در دامت اوفتد شهباز یک زمانت فراغت او نیست باری اول ز خویش واپرداز در دریای عشق آن کس یافت که به خون گشت سالهای دراز تو طمع می کنی که بعد از مرگ برخوری از وصال شمع طراز هر که در زندگی نیافت ورا چون بمیرد چگونه یابد باز زنده چون ره نبرد در همه عمر مرده چون ره برد به پردهٔ راز گر به نادر کس این گهر یابد خویش را گم کند هم از آغاز پای در نه درین ره ای عطار سر گردن کشان همی انداز عطار نیشابوری