امیر معزی
قصاید
شمارهٔ ۷۴: با من امروز آن شکر لب را زبانی دیگرست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با من امروز آن شکر لب را زبانی دیگرست وز لطافت بر زبان او نشانی دیگرست نوبرم هر روز داد از بوستان مهر خویش نوبری کامروز داد از بوستانی دیگرست در وفاداری به جان من بسی سوگند خورد تا نگویم من که سوگندش به جانی دیگرست من کنون در عاشقی با او به لونی دیگرم زانکه او در دوستی با من به سانی دیگرست هست هر روز از وصال او مرا سودی دگر گرچه از هجرش مرا هر شب زیانی دیگرست گر ز تیر غمزهٔ او دل نگه دارم رواست زانکه بر دل زخم آن تیر از کمانی دیگرست ارغوان رنگش رخ است و ارغوان رنگش قبا هر یکی گویی به سرخی ارغوانی دیگرست سینهٔ نرمش چو میساوم به زیر دست خویش بینم آن سینه به نرمی پرنیانی دیگرست نیست در لشکر به زیبایی چو او یک داستان گرچه زو در هر وثاقی داستانی دیگرست آفتاب دیگرش خوانند در لشکر همی زانکه لشکرگاه سلطان آسمانی دیگرست شاه گیتی بوالمظفر کز فتوح و از ظفر در جهان مختصر گویی جهانی دیگرست گر برفت آنکس که بود اندر جهان صاحبقران بر کیارق بعد ازو صاحبقرانی دیگرست هست رکن الدین و برهان امیرالمومنین راست گویی طغرل و الب ارسلانی دیگرست امیر معزی