امیر معزی
قصاید
شمارهٔ ۲۳: سال چون نو گشت فرزند نو آمد شاه را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سال چون نو گشت فرزند نو آمد شاه را شاه نیکو روی نیکوعهد نیکوخواه را خواست یزدان تا ز نسل شاه بنماید به خلق چون ملکشاه و چو طغرلشاه و سلطانشاه را خواست دولت تا بود چون آفتاب و مشتری آسمانی نو به برج پادشاهی ماه را زین طرب نشگفت اگر زینت فزاید در جهان رایت و تیغ و نگین و تاج و تخت و گاه را ای جهانداری که ایوان تو و میدان تو قبله و محراب شد عز و جلال و جاه را در هنر پیشی ز اسکندر که هنگام هنر سجده باید کرد پیش تو چون او پنجاه را عدل و انصاف تو اندر بیشهٔ ایران زمین آشتی داده است با شیر ژیان روباه را رسم تو رونق دهد رسم بزرگان را همی همچو یاقوتی که او قیمت دهد اشباه را شیرمردان بینم اندر خدمت درگاه تو طوق در گردن فکنده طوع بی اکراه را دوستان و دشمنانت در جهان مستوجب اند شادی پاداشن و تیمار بادافراه را حلق و فرق بدسگالت جای آه و آهن است درخور آمد فرقش آهن را و حلقش آه را کامکاری کی بود در پیش تیغت خصم را پایداری کی بود در پیش صرصر کاه را هرکه جوید کین تو، کوتاه گردد مد تش کین تو گویی سبب شد مدت کوتاه را دشمن تو در نهان شش چیز دارد روز و شب تیر و تیغ و نیزه و زندان و بند و چاه را بر هر آن صحرا که لشکرگه زند شاه جهان ابر سقائی کند هر روز لشکرگاه را عنبرین بینم همی ا فواه خلق از مدح تو بوی عنبر داد گویی مدح تو اَفواه را بنده از راه حوادث با سلامت بگذرد چون ز مدح و آفرینت توشه سازد راه را سیرت و رسم تو را بر هر هنر تقدیم باد تا بود بر هر سخن تقدیم بسم الله را سال و ماه تو همیشه فرخ و فرخنده باد تا که در تقویم تاریخ است سال و ماه را امیر معزی