امیر خسرو دهلوی
مطلعالانوار
بخش ۱۱ - حکایت دم زندگانی به حق عیسی(ع)
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبح دمی رفت مسیحا به دشت سبزه صحرا به دمش زنده گشت بی خردی در رخ آن گنج زار کرد به دشنام زبان را در آن هر چه که گفت او سخن ناصواب زین طرفش بود به رحمت جواب او به خصومت همه نفرین فزود وین به لطافت همه تحسین نمود گر چه زد او خنجر پهلو گزای بود ز عیسی نفس جان فزای گفت رفیقی که نگونیت چیست پیش زبون گیر زبونیت چیست زو چو به رویت ستم افزون بود تو سخن از لطف کنی چون بود گفت مسیح از دم روح اللهی کای ز دمم جان تو بی آگهی هر کس از آن سکه که در کان اوست آن بدر آرد که به دکان اوست او خم سرکه است کجا می دهد وانکه نباتست به دل کی دهد من نشوم چون ز وی افروخته او شود از من ادب آموخته من که ز دم مایه ده جان شدم این صفتم داد خدا زان شدم خلق نکو باد مسیحا بود پاسخ بد مرگ مفاجا بود خسرو اگر خوش دمی از هم دمان رو که تویی عیسی آخر زمان امیر خسرو دهلوی