عطار نیشابوری
عذر آوردن مرغان
حکایت غلامان عمید خراسان و دیوانهٔ ژندهپوش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در خراسان بود دولت بر مزید زانک پیدا شد خراسان را عمید صد غلامش بود ترک ماه روی سرو قامت، سیم ساعد، مشک بوی هر یکی در گوش دری شب فروز شب شده در عکس آن در همچو روز با کلاه شفشه و با طوق زر سر به سر سیمن برو زرین سپر با کمرهای مرصع بر میان هر یکی را نقره خنگی زیر ران هرک دیدی روی آن یک لشگری دل بدادی حالی و جان بر سری از قضا دیوانه ای بس گرسنه ژنده ای پوشیده سر پا برهنه دید آن خیل غلامان را ز دور گفت آن کیستند این خیل حور جملهٔ شهرش جوابش داد راست کین غلامان عمید شهرماست چون شنید این قصه آن دیوانه زود اوفتاد اندر سر دیوانه دود گفت ای دارندهٔ عرش مجید بنده پروردن بیاموز از عمید گر ازو دیوانه ای ، گستاخ باش برگ داری لازم این شاخ باش ور نداری برگ این شاخ بلند پس مکن گستاخی و بر خود مخند خوش بود گستاخی دیوانگان خویش می سوزند چون پروانگان هیچ نتوانند دید آن قوم راه چه بدو چه نیک جز زان جایگاه عطار نیشابوری