عطار نیشابوری
عذر آوردن مرغان
حکایت چاکری که از دست شاه میوهٔ تلخی را با رغبت خورد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پادشاهی بود نیکو شیوه ای چاکری را داد روزی میوه ای میوهٔ او خوش همی خورد آن غلام گفتیی خوشتر نخورد او زان طعام از خوشی کان چاکرش می خورد آن پادشا را آرزو می کرد آن گفت یک نیمه بمن ده ای غلام زانک بس خوش می خوری این خوش طعام داد شه را میوه و شه چون چشید تلخ بود،ابرو از آن درهم کشید گفت هرگز ای غلام این خود که کرد وین چنین تلخی چنان شیرین که کرد آن رهی با شاه گفت ای شهریار چون ز دستت تحفه دیدم صد هزار گر ز دستت تلخ آمد میوه ای بازدادن را ندانم شیوه ای چون ز دستت هر دمم گنجی رسد کی به یک تلخی مرا رنجی رسد چون شدم در زیر محنت پست تو کی مرا تلخی کند از دست تو گر ترا در راه او رنجست بس تو یقین می دان کن آن گنج است بس کار او بس پشت و روی افتاده است چون کنی تو، چون چنین بنهاده است پختگان چون سر به راه آورده اند لقمهٔ بی خون دل کی خورده اند تا که بر نان و نمک بنشسته اند بی جگر نان تهی نشکسته اند عطار نیشابوری