عطار نیشابوری
عذر آوردن مرغان
نکتهای که شیخ بصره از رابعه پرسید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رفت شیخ بصره پیش رابعه گفت ای در عشق صاحب واقعه نکتهٔ کز هیچ کس نشنیده ای بر کسی نه خواندی نه دیده ای آن ترا از خویشتن روشن شدست آن بگو کز شوق جان من شدست رابعه گفتش که ای شیخ زمان چند پاره رشته بودم ریسمان بردم و بفروختم خوش شد دلم دو درست سیم آمد حاصلم هر دو نگرفتم به یک دست آن زمان این درین دستم گرفتم آن در آن زانک ترسیدم که چون شد سیم جفت راه زن گردد فرو نتوان گرفت مرد دنیا جان و دل در خون نهد صد هزاران دام دیگر گون نهد تا به دست آرد جوی زر از حرام چون بدست آرد بمیرد والسلام وارث او را بود آن زر حلال او بماند در غم و زور وبال ای به زر سیمرغ را بفروخته دل ز عشق زر چو شمع افروخته چون درین ره می نگنجد موی در نیست کس را گنج گنج و روی زر گر قدم در ره نهی ای هم چو مور از سر مویی بگیرندت به زور چون سر مویی محابا روی نیست هیچ کس را زهرهٔ این کوی نیست عطار نیشابوری