عطار نیشابوری
بخش پایانی
(۷) حکایت اعرابی در حضرت نبوّت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی اعرابی آمد پیشِ مهتر کنار خویش محکم کرده در بر بدو گفتا که من اسلام آرم اگر گوئی چه دارم در کنارم پیمبر گفت داری یک کبوتر گرفته دو کبوتر بچه در بر ز صدق مُعجز آن صدرِ عالی بصدق دل مسلمان گشت حالی بدو گفت این کِه گفتت ای پیمبر پیمبر گفت حق سلطانِ اکبر در آن دم هر که آنجا از عرب بود ز بهر آن کبوتر در عجب بود که آن هر دو کبوتر بچّه در هم بزیر پرکشیده بود محکم پیمبر گفت ای اصحاب و انصار شما را چه عجب آید ازین کار بحقّ آن خدائی کاشکارا بخلق خود فرستادست ما را که بر هر عاصئی کاندر جهانست خدا صد بار مشفق تر ازانست که این مادر بدین دو بچّه امروز کزو گشتید جمله شفقت آموز عطار نیشابوری