عطار نیشابوری
بخش بیست و دوهم
(۸) سؤال کردن سائل از مجنون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بمجنون گفت آن یاری ز یاری که لیلی را تو چندین دوست داری بدو گفتا بحقّ عرش و کرسی که گر من دوستش دارم چه پرسی رفیقش گفت چندین شعر گفتن شبانروزیت نه خوردن نه خفتن میان خاک و خون بودن بزاری چه بودست این همه بر دوستداری؟ جوابش دادکان بگذشت اکنون که مجنون لیلی و لیلیست مجنون دوئی برخاست اکنون از میانه همه لیلیست، مجنون بر کرانه چو شیر و مَی بهم پیوسته گردند ز نقصان دو بودن رسته گردند یکی چون آشکارا گشت اینجا دوئی را نیست یارا گشت اینجا اگر هستی بجان او را خریدار چو تو گم گشتی او آمد پدیدار چنان گم شو که دیگر تا توانی نیابی خویش را در زندگانی عطار نیشابوری