عطار نیشابوری
بخش بیست و دوهم
(۳) حکایت آن دیوانه که ازو پرسیدند که درد چیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی پرسید ازان دیوانه مردی که چه بوَد درد چون داری تو دردی؟ چنین گفت او که دردآنست پیوست که چون باید بُریده دست را دست و یا آن تشنهٔ ده روزه را نیز چگونه آب باید از همه چیز کسی را هم چنان باید خدا را ترا گر نیست این این هست ما را همی درد آن بوَد ای زندگانی که چیزی بایدت کانرا ندانی ندانی آن و آن خواهی همیشه ندانم کین چه کارست و چه پیشه جز او هرچت بود باشد همه پیچ که آن خواهی و آن خواهی دگر هیچ عطار نیشابوری