عطار نیشابوری
بخش بیستم
(۱۰) حکایت در اهل دوزخ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چنین نقلست کز آحادِ امّت گروهی را کند بی بهره رحمت خطاب آید که ایشان را هم اکنون سوی دوزخ برید آغشته در خون بآخر بر لب دوزخ بیکبار ز حق خواهند مهل اندک نه بسیار خطاب آید ز حضرت آشکارا که کاری می نگردد دیر ما را کنون سالی هزاری نه بعلّت بفضل این خلق را دادیم مهلت چنین نقلست ازان قوم جگر سوز که می گریند این مدّت شب و روز چو این سالی هزار آید بسرشان ز حضرت مهلتی باید دگرشان دوی دیگر ز حق مهلت ستانند که تا بر دردِ خود خون می فشانند مدام این سه هزاران سال افزون همی گریند و می گردند در خون که کس یک لحظه با آن قوم مسکین نگوید کز چه می گرئید چندین بزرگی گفت صد جان پریشان چو جان من فدای اشکِ ایشان که دردی را که آن درمان ندارد ز حضرت جز دل ایشان ندارد ترا تا دردِ بی درمان نباشد بدرمان کردنت فرمان نباشد همی یک دردش از صد جان ترا به که دردش از بسی درمان ترا به ترا گر بو عُبَیده هست جرّاح دلت را بر جراحت نیست اصلاح بپای انداز خود را سرنگونسار مگر از خاک برگیرد ترا یار اگر تو برنگیری سر ز پایش بدست آری کمند دلربایش عطار نیشابوری