عطار نیشابوری
بخش پانزدهم
(۹) حکایت محمود با درویش بر سر راه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگر محمود می شد با سپاهی رسیدش پیش درویشی براهی سلامی کرد شاه او را دران دشت علیکی گفت آن درویش و بگذشت بلشکر گفت شاه پاک عنصر که بینید آن گدا با آن تکبّر بدو درویش گفت ار هوشمندی گدا خود چون توئی بر من چه بندی که در صد شهر وده افزون رسیدم بهر مسجد گدائی تودیدم چو جَوجَو نیم جَو بر هر سرائی نوشتند از پی چون تو گدائی ندیدم هیچ بازار و دکانی که از ظلمت نبود آنجا فغانی کنون گر بینش چشمت تمامست ز ما هر دو گدا بنگر کدامست عطار نیشابوری