عطار نیشابوری
بخش دهم
(۱۰) حکایت غزالی و ملحد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بغزّالی مگر گفتند جمعی که ملحد خواهدت کشتن چو شمعی بترسید و درون خانه بنشست که تا خود روزگارش چون دهد دست چو در خانه نشستن گشت بسیار دلش بگرفت از خانه بیک بار کسی نزدیک بوشهدی فرستاد که ای در راه حق داننده اُستاد ز بیم ملحدان در خانه ماندم اگر عاقل بُدم دیوانه ماندم چه فرمائی مرا تا آن کنم من مگر این درد را درمان کنم من ازان پیغام بوشهدی برآشفت بدان پیغام آرنده چنین گفت امام خواجه را گو ای زره دور چو تو حق را نه هم رازی نه دستور چو حق می کرد در اوّل پدیدت نپرسید از تو چون می آفریدت بمرگت هم نپرسد از تو هیچی تو خوش می باش حالی چند پیچی چو بی تو آوریدت در میانه ترا بی تو برد هم بر کرانه چو غزّالی شنید این شیوه پیغام دلش خوش گشت و بیرون جست از دام چو راهت نیست در ملک الهی چنان نبود که تو خواهی، چه خواهی عطار نیشابوری