عطار نیشابوری
بخش نهم
(۷) حکایت دیوانه که اشک میریخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی دیوانه می ریخت اشکِ بسیار یکی گفتش چرا گرئی چنین زار بگویم، گفت ازانم خون فشانی که تا دل سوزدش بر من زمانی یکی گفتش که او را دل نباشد کسی کین گوید او عاقل نباشد جوابش داد آن دیوانه پیشه که او دارد همه دلها همیشه همه دلها که او دارد شگرفست چه گونه دل ندارد این چه حرفست همه چیزی که اینجا هست از آنجاست بدو نیک و بلند و پست از آنجاست پس این دلهای ما ز آنجا بوَد نیز دل تنها نمی گویم همه چیز ترا گر خَیر و شرّ آید دوایت از آنجا می توان کردن روایت ببین تا خاک جبریل از چه خون کرد که قوم سامری را سرنگون کرد ولی چون باد ازو در مریم آمد ز روح الله حیات عالم آمد بدان اینجا که خیر و شر از آنجاست اگر نفعست از آنجا ضر از آنجاست تو زان رو بیخبر از قدس پاکی که اندر تنگنای آب و خاکی اگر تو زین خراب آزاد گردی چو گنجی در خراب آباد گردی هم اینجا گرچه زین دل خسته باشی بدل باری بحق پیوسته باشی عطار نیشابوری