عطار نیشابوری
بخش نوزدهم
الحکایه و التمثیل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من این نکته ز درویشی شنودم که گفت اندر طواف کعبه بودم یکی سرگشتهٔ بسرشته از نور شده تیرش کمان و مشک کافور مرا از هرچه باشد بیش یا کم یکی مسواک بود از مال عالم بدو گفتم که ای پیر کهن زاد کزین مسواک می خواهی ترا باد جوابم داد آن پیر سخن ساز که من وایست را در چون کنم باز که گر گردد در بایست بازم نیاید تا ابد دیگر فرازم فرو بستم من این در را بصد سال کنون چون برگشایم آخر حال تو نامرده نگردد حرص تو کم که درد حرص را خاکست مرهم نشیب حرص شیبی بی فرازست درازی امل کاری درازست بکرم قز نگر کاندر جوانی کند زیر کفن خود را نهانی ز حرص خویش و سرگردانی خویش بسی چپ راست برگردد پس و پیش چو از گشتن نماند در تنش روز نهد خود را بدست خویش در گور بهر چیزی که گرد آورد صد بار بیک ره در میان گردد گرفتار مرا آید زبوتیمار خنده لب دریا نشسته سرفکنده فرو افکند سر دردرمحنت خویش نشسته تشنه و دریاش در پیش همیشه با دلی تشنه در آن غم که گر آبی خورم دریا شود کم درین معنی تو بو بیمار خویشی کزین محنت ز بوتیمار بیشی تو بوتیمار با آبی در آتش بخور تو اینچ داری این زمان خوش دمی خوش باش غوغا را که دیدست بخور امروز فردا را که دیدست ز دنیا رشته تاری را بمگذار که شد از سوزنی عیسی گرفتار سخاوت کن که سرهای بخیلان نمی زیبد مگر در پای پیلان چنان بندیست برجانشان نهاده که ابروشان نبیند کس گشاده بخیلان را ز بخل خویش پیوست نه دنیا و نه دین در هم زند دست ز خر طبعیست این کز چوب بسیار جوی ندهی و جان بدهی زهی کار عطار نیشابوری