رضیالدین آرتیمانی
غزل ها
غزل شماره ۶۷: آموخت ما را آن زلف و گردن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آموخت ما را آن زلف و گردن زنار بستن، بت سجده کردن آن مار گیسو بر گردن او هر کس که بیند خونش بگردن بس دلفریبند آن چشم و آن زلف آن یک به شادی وین یک به شیون گر از تو بندم دل بر دو گیتی ای حیف از دل ای وای بر من تا چند باشی همچون قلیواچ در راه عرفان نه مرد و نه زن عمر مسیحا پیشش نیرزد روزی بسر با دلدار کردن یاری که پنهان از جسم و جان است در دیدهٔ دل دارد نشیمن بارم گران است بر دوش گردون روزی که افتد کارم به گردن با ما چه حاصل از عقل گفتن ما را چه لازم دیوانه کردن خون کسی نیست بر گردن ما از ما مپرهیز ای پاک دامن هر چند خواریم بر درگه دوست یک مشت خاکیم در چشم دشمن دنیا و عقبی نبود رضی را ساقی تو می ده مطرب تو نی زن رضیالدین آرتیمانی