عطار نیشابوری
بیان الارشاد
در بیان شاهد بازی و اینکه شاهد بازی که را مسلم باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز سر بیرون کن انکار ای برادر چو هستی طالب کار ای برادر ترا گفتم مشو منکر بر ایشان که تاکارت نگردد زان پریشان ز اصحاب بزرگ این جماعت بود قومی که دارد استطاعت که با ایشان نظر باشد بشاهد که تا شاهد بود یکباره زاهد بود عالی مقام و حال ایشان نداند هیچکس احوال ایشان نباشد رهگذرهاشان بشهوت بود خالی نظرهاشان ز شهوت بود پیوندشان از روی معنی که باشد میل ایشان سوی معنی ز بهر آنکه ایشان را در این کار نماند پردهٔ بر روی اسرار خودی خویش در وی غرق دانند میان جام و باده فرق دانند چنین دانم نباشد حال ایشان بود این اوسط احوال ایشان درنگ آنجا کند سال سه و چار که تا خو گر شود در سر اسرار کند اندر فضای خویش پرواز بسر حد بلوغ خود رسد باز از آن پس شاهد و زاهد نگویند بجز اندر ره وحدت نپویند نشانها باشد ایشان را درین کار که تا منکر نگردد کس ز اعیار بگویم زو نشانی زود دریاب که تا بیدار گردی یک ره از خواب نشان آنکه شاهد باز باشد بشاهد بر ازو صد ناز باشد کشد هر لحظه صد درد و بلایش درافتد هر دمی صد ره بپایش بصد زنجیر او را بست نتوان بسر آید بر او ازدل و جان نه زو وصل و کنار و بوس جوید همیشه بر طریق شرع پوید بدیدار مجرد زو بود خوش نگردد هرگز از چیزی مشوش نشان دیگر آن باشد در آن حال که شاهد باصلاح آید ز احوال اگر باشد ز عصیان اندرو دود صلاحیت درو پیدا شود زود کند یک ره بترک او فسق و عصیان نپوید جز براه شرع و ایمان شود صاحب ولایت شاهد او بر او یابد هدایت شاهد او اگر او از پی شاهد دهد جان بود در عشق او مدهوش و حیران رود او از پی شاهد پیاپی ازو بگریز و میکن از وی انکار بود شیطان همیشه هم براو نباشد هیچ چیزی در سر او بگفتم با تو سرّ کار شاهد بجان ودل شنو این راز زاهد بود نادر چنین مرد یگانه که شاهد باشد او را زین بهانه بود این حال خاص الخاص مردان کسی را نبود انکاری بر ایشان نباشد کار ایشان جز عطائی ز عیبی دور و خالی از ریائی ز من گر طالبی بشنو تو یارا دو فرنه دان تمامت اولیا را عطار نیشابوری