عطار نیشابوری
بخش چهلم
الحكایة و التمثیل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از ارسطالیس پرسیدند راز کان چه میدانی که در عمر دراز بی گنه در خورد زندان آمدست گفت آنچش حبس دندان آمدست آنچه او محبوس میباید مدام آن زفان تست در زندان کام دو در از دندان و دو در از لبش بسته میدارند هر روز و شبش تا مگر یک لحظهٔ گیرد قرار وانگهش جز بیقراری نیست کار هرکه خاموشست ثابت آمدست عزت زر بین که صامت آمدست با که گویم درد دل چون کس نماند تن زنم کز عمر من هم بس نماند چون خموشی این همه مقدار داشت لیک دو داعیم بر گفتارداشت جان من چون بودمست و بیقرار بر نمیزد یک نفس از درد کار گر دمی تن میزدم از جان پاک می برآمد از خموشی صد هلاک از ازل چون عشق با جان خوی کرد شور عشقم این چنین پرگوی کرد از شراب عشق چون لایعقلم کی تواند شد خموشی حاصلم کاشکی جان مرا بودی قرار تا همیشه تن زدن بودیم کار آنچه در جان من آگاه هست می ندانم تا بدانجا راه هست چون نمیبینم بعالم مرد خویش می فرو گویم بدانجا دردخویش داعی دیگر مرا آن بود و بس کاین حدیثم شد بحجت هر نفس عطار نیشابوری