عطار نیشابوری
بخش بیست و دوم
الحكایة و التمثیل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بود دیوانه مزاجی گرسنه در رهی میرفت سر پا برهنه نان طلب میکرد از جائی بجای هرکسی میگفت نان بدهد خدای اوفتاد از جوع در رنجورئی دید اندر مسجدی مغفروئی زود در پیچید و پس بر سر گرفت قصد بردن کرد و راه درگرفت عاقبت در راه بگرفتش کسی زجر کردش پس جفا گفتش بسی زو ستد آن جامه و کردش سؤال کاین چرا کردی بگو ای تیره حال گفت هر جائی که میرفتم دمی جمله میگفتند حق بدهد همی چون شدم درمانده بی دستوریش برگرفتم عاقبت مغفوریش تا بسازد کار من یکبارگی چند خواهم بود در بیچارگی خنده آمد مرد را از کار او برد نان و جامه را تیمار او دید آن دیوانه را مردی براه جامه در پوشید میآمد پگاه گفت جامه از کجا آوردهٔ کسب کردی یا عطا آوردهٔ گفت این جامه خدای آوردراست گفت هم اقبال و هم دولت تراست زانکه تادولت نباشد ما حضر این چنین جامه نبخشد دادگر مرد مجنون گفت کو یک دولتم کو نداد این جامه بی صد محنتم تا که بر نگرفتمش ناگه گرو نه شکم نان یافت نه تن جامه نو در نمیگیرد خوشی با او بسی تا گرو بر مینگیرد زو کسی بی گرو کار تو کی گیرد نوا جامه و نان بی گرو ندهد ترا ور گرو می بر نگیری تن زند آتشت در جان و در خرمن زند عطار نیشابوری