محیی الدین ابن عربی
رساله وجودیه (ترجمه فارسی)
پرسش و پاسخ 3
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سوال: پس اگر قائلی گوید که : پس ربوبیّت عاطل می ماند ...؟ جواب : ربوبیّت او عاطل نمی ماند به خاطر این که هیچ موقع نه رب و نه مربوب از بین نمی رود و نه خالق و نه مخلوق و الآن هم همین طور است. آیا نمی بینی که خالیقیتش و ربوبیتش به هیچ مخلوقی و هیچ مربوبی احتیاج ندارد و هیچ خالقی از خالقیتش و هیچ مخلوقی از مخلوقیتش جداناپذیر است بلکه حکمت بالغه مر او راست. پس به قدرتش هر آن چه بخواهد می کند و به حکمتش هر آن چه بخواهد حکم می کند پس او قبل از تکوین مکونات، موصوف جمیع صفاتش بوده و الآن هم همین طور است. پس تفاوتی بین حدوث و قدم نیست. پس حدوث مقتضی ظاهریتش و قدم مقتضی باطنیّت اوست. ظاهرش باطنش و باطنش ظاهر اوست و اول او آخرش و آخر او اولش است و جمیع واحد و واحد جمیع است و صفت او « کل یوم هو فی شأن » است. پس هر شیء با او سوای او نیست و الآن هم همین طور است و نه وجودی سوای او بالحقیقه می باشد. کماکان درازل و در قِدَم، هر روزی او را شأنی است و نه روزی و نه شأنی است، آن چنان که اگر در قدم نه شأنی و نه روزی بود و نه شیئی موجود، پس او الآن هم همین گونه است. پس وجود موجودات و عدمشان مساویست وگرنه لازم می آید چیز غریبی در وحدانیّت او وارد شود و این نقص است و وحدانیّت او از این برتر است. پس هنگامی که نفست را به این صفت از غیر اضافه به ضد وند و کفوء و شریکی برای حق متعال شناختی پس او را به حقیقت شناختی و به خاطر همین است که می گوید : «من عرف نفسه فقد عرف ربه» و نمی گوید : کسی که فنا کرد نفس خود را پروردگار خود را شناخت پس او علیه السلام می داند و می شناسد که شیئی سوای او نیست. سپس اشاره کرد که همانا معرفت نفس همان معرفت الله متعال است یعنی بشناس نفس خود را یعنی وجودت را که تو، تو نیستی و لیکن تو نمی شناسی یعنی بدان که وجود تو به وجود تو نمی باشد و غیر وجود تو هم نمی باشد پس تو نه موجودی و نه معدوم و نه غیر موجود و نه غیر معدوم، وجود تو وعدمت وجود اوست بدون وجود و عدمی. به خاطر این که عین وجود تو و عدم تو وجود اوست و همانا عین وجود او، عین وجود تو و عدم توست. پس اگر اشیاء را رویت کردی بدون رویت چیزی دیگر با خدا و در خدا. همانا اشیاء اوست پس به تحقیق که نفس خود را شناختی پس همانا معرفت نفس بدین صفت معرفت الله بدون هیچ شکی است و بدون هیچ ریبی و ترکیب شیء از حدوث با قِدَم نیست و در او و به او. محیی الدین ابن عربی