حکیم سنایی غزنوی
قصاید
قصیده شماره ۱۹۶: زیر دام عشوه تا چند ای سنایی دم زنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زیر دام عشوه تا چند ای سنایی دم زنی گاه آن آمد یکی کاین دام و دم بر هم زنی از دم خویشی تو دایم مانده اندر دام دیو گر برون آیی ملک گردی و جام جم زنی با تو اندر پوست باشد بی گمان ابلیس تو تا تو اندر عشق دم در خانهٔ آدم زنی چون نگفتی لا مگو الله و اثباتی مکن گر قدم در کوی نفی خود نهی محکم زنی گویی الاالله و آنگاهی ز کوته دیدگی گه رقم بر علم و گاهی تکیه بر عالم زنی در نهاد تو دو صد فرعون با دعوی هنوز تو همی خواهی که چون موسا عصا بر یم زنی از مراد خود تبرا کن اگر خواهی که تو در میان بی مرادان یک نفس بی غم زنی چون ولایتها گرفت اندر تنت دیو سپید رستم راهی گر او را ضربت رستم زنی کی دهد عیسا ترا از جوی عین السلوی آب چون تو عمدا آتش اندر چادر مریم زنی نشنود گوش تو هرگز صوت موسیقار عشق تا تو در بزم مراد خویش زیر و بم زنی پای بیرون نه ز گلزار و به گلزار اندر آی تا به دست نیستی با پاکبازان کم زنی عشق خرگه کی زند اندر هوای سر تو تا تو خرگه زیر جعد زلف خم در خم زنی حال را با قال همره کن تو اندر راه عشق ورنه چون بی مایگان تا کی دم مبهم زنی حکیم سنایی غزنوی