رضیالدین آرتیمانی
غزل ها
غزل شماره ۱۹: تا از بر چشم آن جوان رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا از بر چشم آن جوان رفت بینائی چشم ما از آن رفت رفتم که از آن کناره گیرم هر چیز که بود از میٰان رفت دل رفت که دوست کام گردد بیچاره بکام دشمنان رفت از ذوق سمٰاع در خروشم تا نام که باز بر زبان رفت ای از همه مانده بر سر هیچ جهدی جهدی که کاروان رفت خود را به کنار خود ندیدیم تا از که حدیث در میان رفت اندیشه کجا رسد به کنهش بر چرخ کسی به نردبان رفت؟ دیگر ز ندامتم چه حاصل اکنون که چو تیرم از کمان رفت تعیین قدر نمیتوان کرد از تیر قضا کجٰا توان رفت از کشتن من زیان چه داری؟ حرفیست که در میان، زیان رفت چون رفت ز بام سوی خلوت گوئی تو که ماه ز آسمٰان رفت شد خاک رضی بر آستانش رفته رفته بر آسمٰان رفت رضیالدین آرتیمانی