حکیم سنایی غزنوی
قصاید
قصیده شماره ۱۵۱ - دعوت به آزادگی و عدالتخواهی: ای سنایی خویشتن را بی سر و سامان مکن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای سنایی خویشتن را بی سر و سامان مکن مایهٔ انفاس را بر عمر خود تاوان مکن از برای آنکه تا شیطان ز تو شادان شود دیدهٔ رضوان و شخص خویش را گریان مکن دینت را نیکو نداری دیو را دعوت مساز عقل را چاکر نباشی نفس را فرمان مکن از برای آنکه تا شاهین شود همکاسه ات سینهٔ صد صعوهٔ بیچاره را بریان مکن یونسان تنت را خلعت نمی بخشی مبخش یوسفان وقت را در چاه و در زندان مکن از برای کرکسان باطن اماره را سینهٔ صالح مسوز و اشترش قربان مکن از پی آن تا خر لنگ ترا پالان بود مر براق خلد را ازین خود عریان مکن گر به شیطان می فروشی یوسف صدیق را چون ز چاهش برکشیدی قیمتش ارزان مکن یوسف کنعان تن را می خری امروز تو یوسف ایمان خود را بیع با شیطان مکن تا مرض را دارویی بخشی شفا را سر مبر تا عرض را جسم بخشی جسم را بی جان مکن در بلا چون روز قهر نفس روباهیت نیست در خلا دعوی ز فر رستم دستان مکن صلح کردستیم با تو این بگیر و آن مبخش بیت مقدس بر میار و کعبه را ویران مکن سر به سر کردیم با تو نی ز ما و نی ز تو چادر مریم مدزد و شیث را مهمان مکن حکیم سنایی غزنوی