حکیم سنایی غزنوی
قصاید
قصیده شماره ۱۱۴ - در آرزوی مرگ: کی باشد کین قفس بپردازم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کی باشد کین قفس بپردازم در باغ الاهی آشیان سازم با روی نهفتگان دل یک دم در پردهٔ غیب عشقها بازم کش در چمن رسول بخرامم خوش در حرم خدای بگرازم این چار غریب ناموافق را خشنود به سوی خانه ها تازم این حلهٔ نیمکار آدم را در کارگه کمال بطرازم وین دیو سرای استخوانی را در پیش سگان دوزخ اندازم این بام و سرای بی وفایان را از شحنه و شش عسس بپردازم باغند ولی کرام طینت را از میوه و مرغ و جوز بنوازم کوفی و قریشی طبیعت را در بوتهٔ لطف و مهر بگدازم با این همه رهبران و رهرو من محرومم اگر چه محرم رازم با این همه دل چه مرد این کوژم با این همه پر چه مرغ این بازم بنهم کله از سر و پس از غیرت بر هر که سرست گردن افرازم از جان جهول دل فرو شویم وز عقل فضول سر بپردازم چون بال شکسته گشت بر پرم چون دست بریده گشت دریازم گر ناز کنم بر آفرینش من فرزند خلیفه ام رسد نازم چون رفت سنایی از میان بیرون آن گه سخن از سنایی آغازم تا کار شود مگر چو چنگ آندم کامروز چو نای بادی آوازم حکیم سنایی غزنوی