حکیم سنایی غزنوی
قصاید
قصیده شماره ۸۱: ای دل از عقبات باید دست از دنیا بدار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دل از عقبات باید دست از دنیا بدار پاکبازی پیشه گیر و راه دین کن اختیار تخت و تاج و ملک و هستی جمله را در هم شکن نقش و مهر نیستی و مفلسی بر جان نگار پای بر دنیا نه و بر دوز چشم از نام و ننگ دست بر عقبا زن و بر بنده راه فخر و عار چون زنان تا کی نشینی بر امید رنگ و بوی همت اندر راه بند و گام زن مردانه وار عالم سفلی نه جای تست زینجا بر گذر جهد آن کن تا کنی در عالم علوی قرار تا نگردی فانی از اوصاف این ثانی سقر بی نیازی را نبینی در بهشت کردگار گر چو بوذر آرزوی تاج داری روز حشر باش چون منصور حلاج انتظار دار دار از حدیث عشق جانبازان مزن بر خیره لاف تا تو اندر بند عشق خویش باشی استوار باطن تو کی کند بر مرکب شاهان سفر تا نگردد رای تو بر مرکب همت سوار ای برادر روی ننماید عروس دین ترا تا هوای نفس تو در راه دین شد ره سپار چشم آن نادان که عشق آورد بر رنگ صدف والله ار دیدش رسد هرگز به در شاه وار تا تو مرد صورتی از خود نبینی راستی مرد معنی باش و گام از هفت گردون در گذار از پی یک مه که برگ گل دمد بر وی همی گرمی و سردی کشد در باغها یک سال خار گر غم دین داردت رو توتیای دیده ساز گرد نعل مرکب این افتخار روزگار حکیم سنایی غزنوی