حکیم سنایی غزنوی
قصاید
قصیده شماره ۱۶ - در مدح بهرامشاه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
او کیست مرا یارب او کیست مرا یارب رویش خوش و مویش خوش باز از همه خوشتر لب داده لب و خال او را بی خدمت کفر و دین کرده رخ و زلف او را بی منت روز و شب منزلگه خورشیدست بی نور رخش تیره دولتکدهٔ چرخ است از قدر و قدش مرکب از بهر دلفروزی جان گهر و ارکان وز بهر جانسوزی دست فلک و کوکب بر هر مژهٔ چشمش بنبشته که: لا تعجل در هر شکن زلفش برخوانده که: لا تعجب بی بوالعجبی زلفش کاشنید که سر بر زد مهر از گلوی تنین ماه از دهن عقرب میگون لب شیرینش بر ما ترشست آری می سرکه بخواهد شد چندان نمک اندر لب دیدی رسن مشکین بر گرد چه سیمین کو آب گره بندد مانند حباب و حب ورنه برو و بنگر از دیدهٔ روحانی در باغ جمال او زلف و زنخ و غبغب کافر مژگانش از بت بر ساخت مرا قبله نازک لب او در تب بگداخت مرا قالب در پنجرهٔ جز عین موسی چکند با بت در حجرهٔ یاقوتین عیسی چکند با تب جزعش همه دل سوزد لعلش همه جان سوزد شوخی و خوشی را خود این ملک بود یارب مژگانش همی از ما قربان دل و جان خواهد های ای دل و هان ای جان من یرغب من یرغب مدح ملک مشرق بهرامشه مسعود آن بدر فلک رتبت و آن ماه ملک مشرب گاو ز می از لطفش چو گاو فلک در تک شیر فلک از قهرش چون شیر زمین در تب عدل از در او گویان با ظلم که: لا تامن جود از کف او گویان با بخل که:لا تقرب بخل و ستم کلی از درگه و از صدرش جز این دود گر هرچت آن هست هوالمطلب گر عدل عمر خواهی آنک در او بنشین ور جود علی جویی اینک کف او اشرب در جمله سنایی را در دولت حسن او در دست بهین سنت مدحست مهین مذهب بر آخور او بادا دوبارگی عالم در دولت و پیروزی هم ادهم و اشهب حکیم سنایی غزنوی