حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۴۲۴: ای چشم و چراغ آن جهانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای چشم و چراغ آن جهانی وی شاهد و شمع آسمانی خط نو نبشته گرد عارض منشور جمال جاودانی بی دیده ز لطف تو بخواند در جان تو سورهٔ نهانی با چشم ز تابشت نبیند بر روی تو صورت عیانی بخت ازلی و تا قیامت صافی به طراوت جوانی حسن تو چو آفتاب آنگه فارغ ز اشارت نشانی بوس تو به صد هزار عالم و آزاد ز زحمت گرانی دیوانه بسیست آن دو لب را در سلسله های کامرانی نظاره بسیست آن دو رخ را از پنجره های زندگانی با فتنهٔ زلف تو که بیند یک لحظه ز عمر شادمانی بی آتش عشق تو که یابد آب خضر و حیات جانی لطف تو ببست جان و دل را بر آخور چرب دوستکانی عشق تو نشاند عقل و دین را برابرش تیز آنجهانی با قدر تو پاره میخ بر چرخ تهمت زدگان باستانی با قد تو کژ و کوژ در باغ چالاک و شان بوستانی از راستی و کژی برونی آنی که ورای حرف آنی گویند بگو به ترک ترکت تا باز دهی ز پاسبانی ترک چو تو ترک نبود آسان ترکی تو نه دوغ ترکمانی حسن تو چو شمس و همچو سایه پیش و پس تو دوان جوانی از لفظ تو گوش عاشقانت نازان به حلاوت معانی وز چشم تو جسم دوستانت نازان به حوادث زمانی در راه تو هیچ دل نشد خوش تا جانش نگشت کاروانی بر بام تو پای کس نیاید تا سرش نکرد نردبانی در هوش ز تو سماع «ارنی» در گوش ندای «لن ترانی» از رد و قبول سیر گشتم زین بلعجبی چنانکه دانی یکره بکشم به تیر غمزه تا سوی عدم برم گردانی زیرا سر عشق تو ندارد جز مرد گزاف زندگانی ور خود تو کشی به دست خویشم کاری بود آن هزارگانی فرمان تو هست بر روانها چون شعر سنایی از روانی وقتست ترا مراد راندن کی رانی اگر کنون نرانی حکیم سنایی غزنوی