حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۴۰۲: آن دلبر عیار من ار یار منستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن دلبر عیار من ار یار منستی کوس «لمن الملک» زدن کار منستی گر هیچ کلاهی نهدم از سر تشریف سیاره کنون ریشهٔ دستار منستی بر افسر شاهان جهانم بودی فخر کر پاردم مرکبش افسار منستی ور گل دهدی چشم مر از آن رخ چون باغ صحرای فلک جمله سمن زار منستی گرهیچ عزیز دهدم از پس خواری بالله همه گلهای جهان خار منستی جوزای کمرکش کشدی غاشیهٔ من گر حشمت او همره زنار منستی ور کژدم زلفش گزدی مر جگرم را هر چیز که آن مال جهان مار منستی هر روز دلی نو دهدم از دو لب خویش گر دیدهٔ شوخش نه جگر خوار منستی یاری که نسوزد نه بسازد ز لب او شایستی اگر در دل بیمار منستی گر هیچ قبولم کندی سایهٔ آن در خورشید کنون سایهٔ دیوار منستی گر لطف لبش نیستی از قهر دو زلفش هر چوب که افراخته تر دار منستی گویند که جز هیچ کسان را نخرد یار من هیچکسم کاش خریدار منستی ور داغ سنایی ننهادی صفت او کی خلق چنین سغبهٔ گفتار منستی حکیم سنایی غزنوی