عبید زاکانی
عشاق نامه
بخش ۲۶ - در زوال وصال و شب فراق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من اندر عیش و بختم در کمین بود چه شاید کرد چون طالع چنین بود زناگه بخت وارون بر سرم تاخت از آن خوش زندگانی دورم انداخت ز هر سو دشمنانم را خبر شد حدیث ما به هر جائی سمر شد جهانی را از آن آگاه کردند ز وصلش دست ما کوتاه کردند چو خصمان را از این معنی خبر شد حکایت بعد از این نوع دگر شد در این معنی بسی تقریر کردند به آخر دست این تدبیر کردند که اینجا بودنش کاری است دشوار بباید رفتنش زین ملک ناچار بر این اندیشه یکسر دل نهادند بر او زین قصه رمزی برگشادند چو بشنید این سخن خورشید خوبان ز رفتن شد تنش چون بید لرزان گل اندامم درون پردهٔ راز چو غنچه تنگ خوئی کرده آغاز نفیر و ناله و شیون برآورد خروش از جان مرد و زن برآورد فغان بر گنبد گردان رسانید صدای ناله بر کیوان رسانید ز هر نوعی بسی در رفع کوشید غریمش هر سخن کو گفت نشنید کز اینجا طاقت دوری ندارم چنین از عقل دستوری ندارم به پشت بادپائی بر نشاندش ز آب دیده در آذر نشاندش براهش با پری همداستان کرد پریوارش ز چشم من نهان کرد عبید زاکانی