حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۳۶۸: ای دل اندر بیم جان از بهر دل بگداخته
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دل اندر بیم جان از بهر دل بگداخته جان شیرین را ز تن در کار دل پرداخته تا دل و جان درنبازی دل نبیند ناز و عز کی سر آخور گشت هرگز مرکبی ناتاخته بند مادرزاد باید همچو مرغابی به پای طوق ایزد کرد باید در عنق چون فاخته تا به روی آب چون مرغابیان دانی گذشت در هوا چون فاخته پری و بال آخته مرد این ره را گذر بر روی آب و آتشست آب و آتش آشنا را داند از نشناخته یاد کن آن مرد را کو پای در دریا نهاد از پسش دشمن همی آمد علم افراخته آب رود نیل هر دو مرد را بر سنگ زد کم عیار آمد یکی زو روح شد پرداخته آتش نمرود و آن لشکر نمی بینم به جای زر آزر را دگر کن منجنیق انداخته ایزدش پیرایه چون زر کرد ازین کاتش بدید هر زری کو دید آتش کار او شد ساخته حکیم سنایی غزنوی