حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۳۴۸: ای همه انصافجویان بندهٔ بیداد تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای همه انصاف جویان بندهٔ بیداد تو زاد جان رادمردان حسن مادرزاد تو حسن را بنیاد افگندی چنان محکم که نیست جز «و یبقی وجه ربک» نقش بی بنیاد تو بلفضولانرا سوی تو راه نبود تا بود کبریا در بادبان رایگان آباد تو آتش اندر خاکپاشان همه عالم زدند هر کرا بر روی آب تست در سر باد تو تنگ چشمان را ز تو گردی نخیزد تا بود «لن تنالوا البر حتی تنفقوا» بر یاد تو ای بسا در حقهٔ جان غیورانت که هست نعره های سر به مهر از درد بی فریاد تو فتنه بودی یاسمینت از برگ گل نشکفته بود فتنه تر گشتی چو بررست از سمن شمشاد تو «فالق الاصباح» بر جانهای ما داد تو خواند هین که وقت «جاعل اللیل» آمد از بیداد تو اندر این مجلس به ما شادی و غمگینی ز خصم چشم بد دور از دل غمگین و طبع شاد تو روی ما تازست تا تو حاضری از روی تو جان ما خوش باد چون غایب شوی بر یاد تو یکزمان خوش باش با ما پیش از آن کز بیم خصم روز مانا خوش کند گفتار «شب خوش باد» تو اینهمه سحر حلال آخر کت آموزد همی گر سنایی نیست اندر ساحری استاد تو حکیم سنایی غزنوی