حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۲۷۱: خورشید تویی و ذره ماییم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خورشید تویی و ذره ماییم بی روی تو روی کی نماییم تا کی به نقاب و پرده یک ره از کوی برآی تا برآییم چون تو صنم و چو ما شمن نیست شهری و گلی تویی و ماییم آخر نه ز گلبن تو خاریم آخر نه ز باغ تو گیاییم گر دستهٔ گل نیاید از ما هم هیزم دیگ را بشاییم بادی داریم در سر ایراک در پیش سگ تو خاکپاییم آب رخ ما مبر ازیراک با خاک در تو آشناییم از خاک در تو کی شکیبیم تا عاشق چشم و توتیاییم یک روز نپرسی از ظریفی کاخر تو کجا و ما کجاییم زامد شد ما مکن گرانی پندار که در هوا هباییم بل تا کف پای تو ببوسیم انگار که مهر لالکاییم برف آب همی دهی تو ما را ما از تو فقع همی گشاییم با سینهٔ چاک همچو گندم گرد تو روان چو آسیاییم بر در زده ای چو حلقه ما را ما رقص کنان که در سراییم وندر همه ده جوی نه ما را ما لاف زنان که ده خداییم از شیر فلک چه باک داریم چون با سگ کویت آشناییم ما را سگ خویش خوان که تا ما گوییم که شیر چرخ ماییم پرسند ز ما که اید گوییم ما هیچ کسان پادشاییم تو بر سر کار خویش می باش تا ماهله خود همی درآییم کز عشق تو ای نگار چنگی اکنون نه سناییم ناییم حکیم سنایی غزنوی