حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۲۵۰: چو دانستم که گردندهست عالم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو دانستم که گردنده ست عالم نیاید مرد را بنیاد محکم پس آن بهتر که ما در وی مقیمیم شبان و روز با هم مست و خرم مرا زان چه که چونان گفت ابلیس مرا زان چه که چونین کرد آدم تو گویی می مخور من می خورم می تو گویی کم مزن من می زنم کم فتادی تو به کعبه من به خاور الا تا چند ازین دوری و درهم من و خورشید و معشوق و می لعل تو و رکن و مقام و آب زمزم ترا کردم مسلم کوثر و خلد مسلم کن مرا باری جهنم به فردوس از چه طاعت شد سگ کهف به دوزخ از چه عصیان رفت بلعم تو گر هستی چو بلعم در عبادت من آخر از سگی کمتر نیم هم سرانجام من و تو روز محشر ندانم چون بود والله اعلم سخن گویی تو همواره ز اسلام همه اسلام تو صلوات و سلم زدن در کوی معنی دم نیاری همه پیراهن دعوی زنی دم حکیم سنایی غزنوی