حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۲۴۶: چو آمد روی بر رویم که باشم من که من باشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو آمد روی بر رویم که باشم من که من باشم که آنگه خوش بود با من که من بی خویشتن باشم من آنگه خود کسی باشم که در میدان حکم او نه دل باشم نه جان باشم نه سر باشم نه تن باشم چه جای سرکشی باشد ز حکم او که در رویش چو شمع آنگاه خوش باشم که در گردن زدن باشم چو او با من سخن گوید چو یوسف وقت لا باشد چو من با او سخن گویم چو موسی گاه لن باشم سخن پیدا و پنهان ست و او آن دوستر دارد که چون با من سخن گوید من آنجا چون وثن باشم چو بیخود بر برش باشم ز وصف اندر کنف باشم چو با خود بر درش باشم ز هجر اندر کفن باشم مرا در عالم عشقش مپرس از شیب و از بالا مهم تا در فلک باشم گلم تا در چمن باشم مرا گر پایه ای بینی بدان کان پایه او باشد بر او گر سایه ای بینی بدان کان سایه من باشم سنایی خوانم آن ساعت که فانی گشتم از سنت سنایی آنگهی باشم که در بند سنن باشم حکیم سنایی غزنوی