خواجه عبدالله
مناجات نامه
مناجات شماره 231 تا مناجات شماره 240
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مناجات شمارهٔ ۲۳۱ الهی از خود تو هر مفلسی را نصیبی و از کرم تو هر درد مندی را طبیبی و از وسعت رحمت تو هر کسی را سهمی است. ای یار بارم ده تا داستان درد خود به تو پردازم، بر درگاه تو میزارم و در امید بینم تو مینازم یک نظر در من نگر تا دو گیتی به آب اندازم مهر تو بمهر خاتم ندهم وصلت بدم مسیح مریم ندهم عشقت به هزار باغ خرم ندهم یکدم غم او بهر دو عالم ندهم مناجات شمارهٔ ۲۳۲ الهی هر چند ما گُنه کاریم تو غفاری هر چند ما زشت کاریم تو ستاری، پادشاهان گنج فضل تو داری وبی نظیر و بی یاری سزاست که خطا های ما را در گذاری. مناجات شمارهٔ ۲۳۳ الهی به نشانت بینندگانیم به نامت زندگانیم، بفضلت شادانیم به مهرت نازانیم از جام مهر تو مست ماییم، به صید عشق تو در دام ماییم. زنجیر معنبر تو دام دل ماست عنبر ز نسیم او غلام دل ماست در عشق تو چون خطی بنام دل ماست گویی که همه جهان بکام دل ماست مناجات شمارهٔ ۲۳۴ الهی دانی که من به خود به این ورزم و نه بکفایت خود شمع هدایت افروزم از من چه آید ؟ و از کردار من چه گشاید طاعت من به توفیق تو خدمت بهدایت تو، توبهٔ من برعایت تو، شکر من بانعام تو، ذکر من بالهام تو همه تویی من کیم اگر فضل تو نباشد من چه ام. هر که او را دلی و جانی بود شد بمیدان عاشقی گویش کشته گشتند عاشقان و هنوز نشنیده است هیچکس بویش رحلت عاشقان زهر سویی هست از قصد دل مگر سویش مناجات شمارهٔ ۲۳۵ الهی کدام زبان به ستایش تو رسد ؟ کدام خرد صفت تو را بر تابد، کدام شکر با نیکویی تو برابر آید، کدا م بنده به گُذاران عبادت تو رسد. خدایا از ما هر که را بینی معیوب بینی، هر کردار بینی همه با تقصیر بینی، با اینهمه باران رحمت تو باز ایستد و جُز گُل کَرَم نروید، چون با دشمن با چنان پس با دوستان چه اندازه و چار پایان. مناجات شمارهٔ ۲۳۶ الهی این سُوز امروز ما درد آمیز است، نه طاقت بسر بردن و نه جای گُریز است، این چه تیغ است که جنین تیز است، نه جای آرام و نه روی پرهیز است. مناجات شمارهٔ ۲۳۷ الهی هر کس بر چیزی است و من ندانم بر چه ام، بیمم آنست که کی دانسته شود که من کیم ؟ مناجات شمارهٔ ۲۳۸ الهی این تن کان حسرت است و دل من مایهٔ درد و محنت، می نیارم گفت کاین هره چرا بهرهٔ من، نه دست رسد مرا بر کان چاره من. مناجات شمارهٔ ۲۳۹ الهی بقدر تو نادانم، سزای تو را ناتوانم، به بیچارگی خود سر گردانم و روزبروز در زیانم، چون منی چون بود ؟ چنانم و از نگریستن در تاریکی بفغانم که خود هستمان را بر هیچ دانم و چشم بر روزی دارم که تو مانی و من نمانم، چون من کیست ؟ اگر آن روز به بینم به جان فدای آنم مناجات شمارهٔ ۲۴۰ الهی در دل دوستانت نور عنایت پیداست و جانها در آرزوی وصالت حیران و شیداست چون تو مولا کراست ؟ چون تو دوست کجاست ؟ هر چه دادی نشان است و آیین فرداست، آنچه یافتیم پیغام است و خلعت بر خاست، نشانت بیقراری دل و غارت جان است و خلعت وصال در مشاهده جمال. روزی که سر از پرده برون خواهی کرد دانم که زمانه را زبون خوآهی کرد گر زیب و جمال از این فزون خواهی کرد یارب چه جگر هاست که خون خواهی کرد خواجه عبدالله