حافظ شیرازی
غزل های خواجه حافظ شیرازی
غزل شمارهٔ ۴۹۰: در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی دل که آیینه شاهیست غباری دارد از خدا می طلبم صحبت روشن رایی کرده ام توبه به دست صنم باده فروش که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج نروند اهل نظر از پی نابینایی شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی جوی ها بسته ام از دیده به دامان که مگر در کنارم بنشانند سهی بالایی کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی سخن غیر مگو با من معشوقه پرست کز وی و جام می ام نیست به کس پروایی این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می گفت بر در میکده ای با دف و نی ترسایی گر مسلمانی از این است که حافظ دارد آه اگر از پی امروز بود فردایی حافظ شیرازی