حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۱۶۴: چون رخ به سراب آری ای مه به شراب اندر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون رخ به سراب آری ای مه به شراب اندر اقبال گیا روید در عین سراب اندر ور رای شکار آری او شکر شکارت را الحمد کنان آید جانش به کباب اندر جلاب خرد باشد هر گه که تو در مجلس از شرم برآمیزی شکر به گلاب اندر راز «ارنی ربی» در سینه پدید آید گر زخم زند ما را چشم تو به خواب اندر جانها به شتاب آرد لعلت به درنگ اندر دلها به درنگ آرد لعلت به شتاب اندر هر لحظه یکی عیسی از پرده برون آری مریم کده ها داری گویی به حجاب اندر مهر تو برآمیزد پاکی به گناه اندر قهر تو درانگیزد دیوی به شهاب اندر ما و تو و قلاشی چه باک همی با تو راند پسر مریم خر را به خلاب اندر هر روز بهشتی نو ما را بدهی زان لب دندان نزنی هرگز با ما و ثواب اندر دانی که خراباتیم از زلزلهٔ عشقت کم رای خراج آید شه را به خراب اندر ما را ز میان ما چون کرد برون عشقت اکنون همه خود خوان خود ما را به خطاب اندر ما گر تو شدیم ای جان نشگفت که از قوت دراج عقابی شد چون شد به عقاب اندر ای جوهر روح ما در هم شده با عشقت چون بوی به باد اندر چون رنگ به آب اندر یارب چه لبی داری کز بهر صلاح ما جز آب نمی باشد با ما به شراب اندر از دل چکنی وقتی در عشق سوال او را در گوش طلب جان را چون شد به جواب اندر شعری به سجود آید اشعار سنایی را هر گه که تو بسرایی شعرش به رباب اندر حکیم سنایی غزنوی